نگارش کتاب آن قدر بد بود که حتی خود ناشر نیز در مقدمه به این مسئله اشاره می کند. بسیاری از جمله ها نیمه کاره راه شده بودند و سر و ته نداشتند. آل احمد به آسانی می توانست پیش از انتشار سفرنامه، یک بار آن را ویرایش کند. این خودداری از ویرایش، یا از روی خود بزرگ بینی نابخردانه اوست که گمان می کند حتی یادداشت های پراکنده اش نیز برای دیگران جذاب هستند، یا برگرفته از این گمان پوچ است که ویرایش، صفا و صمیمیت متن را از میان می برد.
همین کمبود بازخوانی و بازنویسی، سبب شده بود سامان بسیاری از رویدادها به هم بخورد و برای نمونه، رویدادهای یک روز از سفر را در یادداشت های مربوط به روزهای پس از آن می خواندیم و گاه خواننده سردرگم می شد که هر چیز کی و کجا روی داده است.
پراکندگی اندیشه های جلال آل احمد نیز در این کتاب بسیار به چشم می خورد. گاهی از مدرنیزاسیون کعبه و پیرامون آن گلایه می کرد و گاهی می گفت چرا حکومت آل سعود این همه بی کفایت است و بعضی جاها را نوسازی نمی کند. روی برخی پیشنهادی ناشدنی، بارها پافشاری می کرد و می گفت اداره امور حج باید به نهادی بین المللی سپرده شود.
با توجه به نام کتاب، انتظار داشتم که روند دگرگونی شخصیت جلال و تأثیر انجام مراسم حج را بر این دگرگونی ببینم. با این همه، چنین چیزی دیده نمی شد و آن آدم پر ادعا و خودبین، تا ته کتاب همانگونه ماند. در پایان نیز راستش را گفت: هدفش از این سفر، یافتن نشانه ای از برادرش بوده که برای گسترش شیعی گری، در مدینه ساکن شده و در همان جا از دنیا رفته بود. و البته نشانه ای هم یافته نشد.
با این همه، من این کتاب را در شرایطی خواندم که کاستی های آن، برایم کمتر آزاردهنده بودند. بیشتر آن را در راه سفر حج و حتی در مسجد الحرام خواندم و خواندن آن سبب شد پیشاپیش، خاطره و زمینه ای برای دیدن این جاها داشته باشم و گمان کنم که پس از پنجاه سال، به این دیار بازگشته ام.