این کتاب رویکردی گیرا داشت: با روشی فروتنانه، پذیرفته بود که نمی تواند همگان را با خود همداستان کند و شیوه «عقل گرایی انتقادی» را برگزیده بود که در آن، هر کس برهان های گفته شده را بر پایه باورهای پیشین خود، می پذیرفت یا رد می کرد. با این همه، چند کاستی این کتاب مرا واداشت از خواندن آن دست بکشم. این کتاب گفت و گو درباره دین و خدا را بر پایه تعریف ادیان توحیدی یهودیت، مسیحیت و اسلام از پروردگار پی می گیرد. بنا بر این تعریف، خداوند «موجودی است متعالی از جهان که دانا و توانای مطلق و خیر محض است». من که خدا را اینگونه نمی شناسم، نتوانستم برهان های این کتاب را بپذیرم که تلاش می کرد چنین خدایی را اثبات کند. از دیگر کاستی های این کتاب که خواندن آن را برای من بیهوده کرد، پذیرش پنهانی این مسئله بود که «انسان اشرف مخلوقات» است. من این پیش فرض را نمی پذیرم و ارزش انسان را همسنگ دیگر پدیده های هستی می دانم. نویسندگان این کتاب با وجود تلاش برای رعایت بی طرفی، همچنان در بند باورهای بنیادین دینی بودند و نتوانستند پرسش های مهم مرا پاسخ دهند. با این همه، با خواندن این کتاب توانستم دریافت بهتری از روش اندیشه دینی به دست آورم و گمان می کنم دینداران، از خواندن آن بهره بیشتری ببرند