داستان درباره معلمی پرمدعاست که شاگردان، همکاران و بالاسری هایش را به دیده تحقیر می نگرد. برای خلاصی از سر و کله زدن با بچه ها، با کمک رشوه و پارتی بازی، موفق می شود مدیریت مدرسه ای را در اطراف تهران به دست بگیرد. پس از مدتی، متوجه می شود حتی توان مدیریت مدرسه را هم ندارد...
به نظر من داستان، نه شخصیت های منحصر به فردی معرفی کرده بود، نه طرح و درونمایه جذابی داشت. توصیف ها ناقص بودند و شخصیت پردازی ها خیلی خام از آب درآمده بود.
بیشتر داستان، خیلی مختصر و به طور غیر مستقیم روایت شده بود و به ندرت چیزی بی واسطه نشان داده می شد. حتی دیالوگ ها هم بیشتر، روایت می شدند و آنها را به طور مستقیم و کامل نمی خواندیم.
در مجموع به نظر من انتقادی احساسی از نظام آموزشی دوران زندگی نویسنده بود. گره گشایی هم بسیار کلیشه ای و قابل پیشبینی بود. در واقع گره گشایی در کار نبود و کشمکش اصلی داستان، حل نشد و به حال خود رها شد.
پیش از این از آل احمد، مجموعه داستان کوتاه زن زیادی را خوانده بودم که هیچ از آن خوشم نیامده بود. مدیر مدرسه از آن کتاب بهتر بود، اما این هم در حدی نبود که بتوان آن را یکی از آثار برجسته ادبیات داستانی ایران برشمرد.