کتاب ژان باروا، انگار قصه زندگی من بود؛ همه آن تردیدها، شورشها... وترسها و تعصبها. و باید بگویم خواندن این کتاب باعث شد خیلی چیزها را در خودم اصلاح کنم. و همه تلاشم را کردم تا به جای اینکه شبیه ژان باروا بشوم، شبیه لوس یا ولدمورت بشوم. در مورد سبک نگارش باید بگویم که اوایل، خیلی برایم عجیب و ناراحت کننده بود؛ انگار دارم فیلمنامه می خوانم. ولی اواخر کتاب که به این طرز نوشتن عادت کرده بودم، همه چیز لذت بخش بود. من با این کتاب، زندگی کردم. و شاید بتوان گفت در حد" صد سال تنهایی"، از آن لذت بردم<