کتاب در آغاز برایم گیرا بود. شبیه داستان های ترسناک بود که پر از دیو و پری هستند. امّا پس از فصل دوم، داستان حال و هوایی دیگر گرفت و یاوه گویی های فلسفی شخصیت ها در ستایش مرگ و فراموشی و در تحقیر زندگی، برایم خسته کننده شد
مرگ و رنج شخصیت های داستان برایم پوچ و تهی می نمود و پیام داستان نیز چیز دندان گیری نبود. از دید من، نگارش آن کمی ساختگی بود و گفت و گوها به دل نمی نشست. با این همه، صادقی در فضاسازی، توانایی بسیاری از خود نشان داد و به ویژه با خواندن فصل نخست، دچار دلهره ای شورانگیز شدم